زبان سرخ

(. . . به پرنده ی کوچک آرزوهایت بگو , نمیرد . . .)

زبان سرخ

(. . . به پرنده ی کوچک آرزوهایت بگو , نمیرد . . .)

بودی و کسی پاس نمی داشت

     از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر                      یادگاری که در این گنبد دوار بماند

هنوز زمان زیادی نگذشته است . یادت می آید ؟ انگار همین دیروز بود این بیت را در پایان صحبت هایت در سازمان ملل خواندی و گفتی : « با امید به اینکه دوران کینه توزی و زورگویی به سر آمده باشد و صدای عشق به حق و عدالت و حرمت انسان در گنبد گیتی طنین انداز شود و همگی همصدا با آینه ی شفاف روح قدسی انسانی ترنم این بیت را در زندگی دریابند که :

از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر

                                                  یادگاری که در این گنبد دوار بماند»

همه ی حضار برایت کف زدند, همه ی ایران . . . اصلا نه همه ی جهان برایت کف زدند , ایرانیان به خود بالیدند وقتی دیدند و شنیدند رئیس جمهورشان می گوید : « معنویتی که اسلام معرف آن است معرفتی جهانی است همه ی صفحات زمین و تمام آحاد بشر در تمام طول تاریخ مخاطب بالقوه ی دعوت اسلامی اند. »

نه , از من نخواه بگویم هجمه ی بی سابقه ی منتقدان کور دل , اندکی پس از آن سخنرانی تاریخی را .

از من نخواه بگویم بعدها کار به چه جاهایی کشید.

از من نخواه بگویم که بعضی ها دینت را هم نشانه گرفتند .

از من نخواه از سنگ اندازیها در مقابل دولتت بگویم

از من نخواه . . . 

خسته ای سید , غمگینی , دلت شکسته , می دانم همه ی اینها را می دانم  ولی , ولی ای کاش باز هم می آمدی , با قدرت هم می آمدی , مثل گذشته .

سید جان حالا ما مانده ایم و نگرانی و گرانی و حسرت چند سال گذشته , چند سالی که تو نبودی . چند سالی که دارد میگذرد ولی افسوس . . . چند سالی که همه ی ما سقوط کردیم , چند سالی که ایران ما در سراشیبی سقوط افتاد تا همه ی ایرانیان این بیت را برای تو ای رئیس جمهور محبوبمان بخوانند :

                                        بودی و کسی پاس نمی داشت که هستی

                                              باشد که نباشی و بدانند که بودی