آنچه برای آگاهی هم وطننان ارجمند ایرانی در ذیل می آید متن ترجمه نامه عمر خلیفه دوم به یزدگرد سوم ساسانی و پاسخ یزدگرد به عمر می باشد. نسخه اصلی این نامه ها در موزه لندن نگهداری می شود. زمان نگاشته شدن این نامه ها مربوط می شود به پس از جنگ قادسیه و پیش از جنگ نهاوند که حدوداً چهار ماه به طول انجامید .
از عمر بن الخطاب خلیفه مسلمین به یزدگرد سوم شاهنشاه پارس
یزدگرد، من آینده روشنی برای تو و ملت تو نمی بینم مگر اینکه پیشنهاد مرا بپذیری و با من بیعت کنی. تو سابقا بر نصف جهان حکم می راندی ولی اکنون که سپاهیان تو در خطوط مقدم شکست خورده اند و ملت تو در حال فروپاشی است. من به تو راهی را پیشنهاد می کنم تا جانت را نجات دهی.
شروع کن به پرستش خدای واحد، به یکتا پرستی، به عبادت خدای یکتا که همه چیزرا او آفریده. ما برای تو و برای تمام جهان پیام او را آورده ایم، او که خدای راستین است.
از پرستش آتش دست بردار و به ملت خود فرمان بده که آنها نیز از پرستش آتش که خطاست دست بکشند، به ما بپیوند الله اکبر را پرستش کن که خدای راستین است و خالق جهان.
الله را عبادت کن و اسلام را بعنوان راه رستگاری بپذیر. به راه کفر آمیز خود پایان بده و اسلام بیاور و الله اکبر را منجی خود بدان.
با این کار زندگی خودت را نجات بده و صلح را برای پارسیان بدست آر. اگر بهترین انتخاب را می خواهی برای عجم ها ( لقبی که عربها به پارسیان می دادند بعمنی کودن و لال) انجام دهی با من بیعت کن.
«خلیفه مسلمین عمربن الخطاب»
از شاه شاهان، شاه پارس، شاه سرزمین های پرشمار، شاه آریایی ها و غیر آریایی ها، شاه پارسیان و نژادهای دیگر از جمله عربها، شاه فرمانروایی پارس، یزدگرد سوم ساسانی به عمربن الخطاب خلیفه تازیان ( لقبی که پارسیان به عرب ها می دهند به معنی سگ شکاری )
به نام اهورا مزدا آفریننده زندگی و خرد
تو در نامه ات نوشته ای می خواهی ما را به راه راست هدایت کنی، به راه خدای راستینت، الله اکبر، بدون این که هیچ گونه آگاهی داشته باشی که ما که هستیم و چه را می پرستیم.
این بسیار شگفت انگیز است که تو لقب فرمانروای عربها را برای خودت غصب کرده ای آگاهی و دانش تو نسبت به امور دنیا به همان اندازه عربهای پست و مزخرف گو و سرگردان در بیابان های عربستان و انسانهای عقب مانده بیابان گرد است.
مردک، تو به من پیشنهاد می کنی که خداوند یکتا را بپرستم در حالیکه نمی دانی هزاران سال است که ایرانیان خداوند یکتا را می پرستند و روزی پنج بار به درگاه او نماز می خوانند. هزاران سال است که در ایران، سرزمین فرهنگ و هنر این رویه زندگی روزمره ماست.
زمانیکه ما داشتیم مهربانی و کردار نیک را در جهان می پروراندیم و پرچم پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک را در دستهایمان به اهتزاز درمی آوردیم تو و پدران تو داشتند سوسمار می خوردند و دخترانتان را زنده بگور می کردید.
شما تازیان که دم از الله می زنید برای آفریده های خدا هیچ ارزشی قائل نیستید ، شما فرزندان خدا را گردن می زنید، اسرای جنگی را می کشید، به زنها تجاوز می کنید، دختران خود را زنده به گور می کنید، به کاروانها شبیخون می زنید، دسته دسته مردم را می کشید، زنان مردم را می دزدید و اموال آنها را سرقت می کنید. قلب شما از سنگ ساخته شده است. ما تمام این اعمال شیطانی را که شما انجام می دهید محکوم می کنیم. حال با این همه اعمال قبیح که انجام می دهید چگونه می خواهید به ما درس خداشناسی بدهید؟
تو بمن می گویی از پرستش آتش دست بردارم، ما ایرانیان عشق به خالق و قدرت خلقت او را در نور خورشید و گرمی آتش می بینیم. نور و گرمای خورشید و آتش ما را قادر می سازد که نور حقیقت را ببینیم و قلبهایمان برای نزدیکی به خالق و به همنوع گرم شود. این به ما کمک می کند تا با همدیگر مهربانتر باشیم و این نور اهورایی را در اعماق قلبمان روشن می سازد.
خدای ما اهورا مزداست و این بسیار شگفت انگیز است که شما تازه او را کشف کرده اید و نام الله را بر روی آن گذارده اید. اما ما و شما در یک سطح و مرتبه نیستیم، ما به همنوع کمک می کنیم ، ما عشق را در میان آدمیان قسمت می کنیم، ما پندار نیک را در بین انسانها ترویج می کنیم، ما هزاران سال است که فرهنگ پیشرفته خود را با احترام به فرهنگ های دیگر بر روی زمین می گسترانیم ، در حالیکه شما به نام الله به سرزمین های دیگر حمله می کنید، مردم را دسته دسته قتل عام می کنید، قحطی به ارمغان می آورید و ترس و تهی دستی به راه می اندازید، شما اعمال شیطانی را به نام الله انجام می دهید. چه کسی مسوول این همه فاجعه است؟
آیا الله به شما دستور داده قتل کنید، غارت کنید و ویران کنید؟
یا این که پیروان الله به نام او این کارها را انجام می دهند؟ و یا هردو؟
شما می خواهید عشق به خدا را با نظامی گری و قدرت شمشیر هایتان به مردم یاد بدهید. شما بیابان گردهای وحشی می خواهید به ملت متمدنی مثل ما درس خداشناسی بدهید. ما هزاران سال فرهنگ و تمدن در پشت سر خود داریم، تو بجز نظامی گری، وحشی گری، قتل و جنایت چه چیزی را به ارتش عربها یاد داده ای؟ چه دانش و علمی را به مسلمانان یاد داده ای که حالا اصرار داری به غیر مسلمانان نیز یاد بدهی؟ چه دانش و فرهنگی را از الله ات آموخته ای که اکنون می خواهی به زور به دیگران هم بیاموزی؟
افسوس و ای افسوس ... که ارتش پارسیان ما از ارتش شما شکست خورد و حالا مردم ما مجبورند همان خدای خودشان را این بار با نام الله پرستش کنند و همان پنج بار نماز را بخوانند ولی این کار با زور شمشیر باید عربی نماز بخوانند چون گویا الله شما فقط عربی می فهمد.
من پیشنهاد می کنم که تو و همدستانت به همان بیابانهایی که سابقا عادت داشتید در آن زندگی کنید برگردید. آنها را برگردان به همان جایی که عادت داشتید جلوی آفتاب از گرما بسوزند، به همان زندگی قبیله ای ، به همان سوسمار خوردن ها و شیر شتر نوشیدن ها.
من تو را نهی نمی کنم از این که این دسته های دزد را ( ارتش تازیان) در سرزمین آباد ما رها کنی ، در شهر های متمدن ما و در میان ملت پاکیزه ما.
این چهار پایان سنگدل را آزاد مگذار تا مردم ما را قتل عام کنند، زنان و فرزندان ما را بربایند، به زنهای ما تجاوز کنند و دخترانمان را به کنیزی به مکه بفرستند. نگذار این جنایات را به نام الله انجام دهند، به این کارهای جنایتکارانه پایان بده.
آریاییها بخشنده، خونگرم و مهمان نوازند، انسان های پاک به هر کجا که بروند تخم دوستی، عشق ، آگاهی و حقیقت را خواهند کاشت بنابراین آن ها تو و مردم تو را بخاطر این کارهای جنایتکارانه مجازات نخواهند کرد.
من از تو می خواهم که با الله اکبرت در همان بیابانهای عربستان بمانی و به شهرهای آباد و متمدن ما نزدیک نشوی ، بخاطر عقاید ترسناکت و بخاطر خوی وحشی گریت.
یزدگرد سوم ساسانی
........................................
آخرین سخنان کوروش بزرگ :
((ای بچه های من و ای دوستانی که همه در اینجا حضور دارید اینک من به پایان عمر خود رسیده ام.
و به این نکته از روی نشانه های مسلمی پی برده ام.
زمانی که من دیگر وجود نداشتم،شما درمن به چشم یک انسان خوشبخت بنگرید و این احساس در همه ی کرده های شما و در همه ی گفته هایتان آشکار باشد.
من دوستان خود را با نیکی هایی که در حقشان کرده ام خوشبخت دیده ام ودشمنانم را با دست خود به بندگی کشیده ام.
میهن من چیزی بجز یک ایالت کوچک از آسیا نبود و من اینک آن را در میان همه ی کشور ها بزرگ ومفتخر بر جا می گذارم.
از همه ی فتوحاتی که کرده ام،حتا(حتی)یکی نیست که من آن را نگاه نداشته باشم؛ لیکن هر چند که در گذشته همه ی آرزوهای خود را بر آورده دیده ام.
ولی همیشه از این ترسیده ام که رخدادی ناگوار راببینم.یا بشنوم، یا از آن رنج ببرم وهمین ترس همواره مانع شده است از اینکه زمام اختیار خود را بی هیچ ملاحظه ای به دست غرور یا به دست عیش و شادی نامعتدلی رها کنم.
لیکن اکنون که رو به مرگ می روم شما فرزندانم راکه خدایان به من بخشیده اند؛درقید حیات برجای گذارم وضمنا بطور روشن هم باید بگویم که سلطنت را برای که بر جا می گذارم تا برسر آن درگیری وآشوبی پیش نیاید.
البته من شما دو پسرم را با مهر و محبتی یکسان دوست دارم اما باشندگی در شورا واداره ی امور و انجام همهی اقدامات مفید به فرزند ارشدم تعلق دارد.
من بوسیله همین میهن پرورش یافته ام،میهنی که از آن شماست ونه تنها به برادران بلکه به همه ی شهروندان پیرتر نیز تعلق دارد و شما را نیز ای فرزندانم ، من خودم از همان دوران کودکی تربیت کرده ام وبه شما آموخته ام،که پیر رامحترم بشمارید و کاری کنید که کسان از خودتان جوان تر به شما حرمت بگذارند.
هان.ای کمبوجیه من سلطنت را به تو واگذار می کنم و به تو ای تانا اوکسارس((بردیا))حکومت کشور ماد و ارمنستان می دهم.
توخود ای کمبوجیه می دانی که این عصای زرین نیست که تاج و تخت پادشاهی را نگاه می دارد،بلکه دوستان وفادار عصایی واقعی تر و مطمئن تر برای پادشاهی هستند ولی تو خیال مکن که آدمها ذاتا وفادارند تو ای تانااوکسارس باید در فرمانبرداری از برادرت چنان چست و آماده باشی که هیچ کس در این راه به پایت نرسد.
ودر کمک کردن به او از توشتاب زده تر کسی نباشد؛چون هیچ کس از رفاه و سعادت او یا از خطراتی که وی راتهدید کند بقدر تو سود یا زیان نخواهد دید شما را به نام خدایان و به نام پیشینیانم سوگند می دهم.
ای فرزندان من ، اگر می خواهید خاطره ی مرا با حرمت وسربلندی داشته باشید نسبت به هم به خوبی رفتار کنید.
چون شما بی شک مطمئن نیستید از اینکه من زمانی این زندگی انسانی را به پایان آوردم دیگر چیزی نخواهم بود.
هرگز فراموش نکنید که قربانیان قاتلان خود را دنبال می کنند و الهه های انتقامجو همیشه به کمک ایشان خواهند آمد.
و شما خیال می کنید که حرمت مردگان زمانی ارواحشان از هر نیرویی عاری شده باشد همیشه بر جا خواهند ماند؟از خدایان بترسید که جاودانی هستند هر چیز را می بینند هر کاری که بخواهند می توانند بکنند و در دنیا نگهدار نظم و نسقی هستند که خدشه ناپذیر فناناپذیر و شکست ناپذیر است و زیبایی وعظمت آن به وصف نمی آید . وشما ای پسران من وقتی من مردم جسدم را نه در طلا بگذارید و نه در نقره بلکه آن را هر چه زودتر به خاک بسپارید ((تا اجزای بدنم ذرات خاک ایران را تشکیل دهد))وقتی هم خویشتن را به حجاب مرگ پوشاندم.از شما پسران عزیزم خواهش می کنم نگذارید هیچ کس حتا(حتی) خود شما جسد من را ببیند تنها کاری که می کنید همه ی پارسیان و همه ی متحدان را بر سر گور من بخوانید تا به من شاد باش(تبریک) بگویند از اینکه از آن پس در امن و امان خواهم بود و دیگرهیج درد ورنجی نخواهم کشید)).
تاریخ دراین فکر است آیا بزرگمردی همانند او باز خواهد آمد... نویسنده:آلبرشاندور برگرداننده:محمد قاضی برگرفته از نسک(کتاب)کوروش ".
و می پرسیم : آیا بعد از سخنان کوروش مردم زمین کلام حقی را شنیده اند ؟ هرگز ، ولی امیدواریم که بار دیگر خورشید تابان ایرانی بر ایران بتابد و از ایرانیان مردانی کوروش صفت از خاک برخیزند و هنگام بازگشت به خاک اقرار کنند که بعد از این چیزی نخواهم بود . کوروش با درایت و روشن بینیی تمام اشاره می کند که گرفتار مرده پرستی نیفتید و گرچه شما خیال می کنید که ارواح در اطراف ما سرگردانند